Archive

Archive for February, 2010

نگاهی به نقش بازار در تحولات سیاسی پیش از انقلاب اسلامی

اسفند ۶م, ۱۳۸۸ No comments

حجره کاسب، حجره طلبه و بازار سیاست

رونق اقتصادی دهه ۴۰ به سود روحیانیون یعنی یکی از اصلی ترین اقشار مخالف سلطنت بودند هم شد. پیش از آن این قشر عملا حدود ۵۶۰۰ مسجد شهری، شمار زیادی موقوفه، چند حسینیه و شش حوزه علمیه بزرگ ـ در قم، مشهد، تبریز، اصفهان، شیراز و یزد ـ را به صورت غیر متمرکز در اختیار داشتند.  افزایش مساجد، حسینیه ها، موقوفات و… همگی به سبب رونق اقتصادی بود که بازار از آن برخوردار شده بود. به طوری که در اواسط دهه ۵۰ این موسسه های دینی آن اندازه قدرت داشتند که شاید برای اولین بار در تاریخ ایران واعظانی را به طور منظم به محلات فقیر نشین شهری و روستاهای دورافتاده بفرستند. به این ترتیب افزایش قدرت بازار، موجب قدرت یافتن نهادهای مذهبی هم شد.

این کوچه های تو در توی فرسوده، با آن هیاهوی همیشگی هرگز چون سایر عمارت ها و ساختمان های قجری و پهلوی سوت کور نشدند، از آن بناهایی که در بهترین حالت به موزه های سوت و کوری بدل شدند که امروز حتی کسی برای دیدنشان هم نمی رود! سلسله های سلطلنت آمدند و رفتند، دارالفنون متروکه شده و نزدیک است که آجرهای سستش هم از هم بپاشد، اما «بازار» هنوز همان بازار است.

به مردانی که پشت آن میزهای آهنی نشستند نگاه کنید. فرزندان کسانی هستند که در هر بزنگاهی به میدان آمدند و با پایین کشیدن کرکره حجره هایشان مقطع جدیدی ایجاد کردند. بازاری پول دارد و مرد سیاست تاثیر گذاری. پس هر جا لازم باشد، این دو به هم کمک می کنند تا حداکثر منافع را کسب کنند. از طرفی دیگر، در دو سده قبلی دو نهاد بازار و حوزه، نقش عمده ای را در تحولات سیاسی بازی کردند و بیهوده نیست که هم به محل کسب بازاریان و هم به محل تحصیل طلبه ها «حجره» میگویند. دو نهاد که با هم رابطه ای متقابل دارند. اولین انقلاب ایران، یعنی انقلاب مشروطه، از داخالت دولت در قیمت گذاری و از چوب زدن هفده نفر بازاری شروع شد. انقلابی که در آن بازار و حوزه با یکدیگر همصدا شدند تا اساس مجلس را در ایران پایه گذاری کنند. پس از  آنکه مجلس در ایران بنیانگذاری شد، بازاریان در جبهه ملی نقش بازی کردند و همراه با روحانیون در جریان ملی شدن صنعت نفت نقش بازی کردند(اگرچه در ادامه در میان دو دسته  عمده تشکیل دهنده جبهه ملی اتخلاف پیدا شد) رد پای بازار، چه در جبهه ملی و چه در فدائیان اسلام و موئتلفه و… به چشم می خورد. نهایتا هم، بازار و حوزه بار دیگر با یکدیگر متحد شدند تا در کنار اشقشار دیگر، انقلاب اسلامی را در تاریخ ایران رقم بزنند. این نوشتار به نقش بازار، در تحولات سیاسی پیش از انقلاب اسلامی پرداخته است.

انقلاب مشروطه

شروع جنبش مشروطه را معمولاً از ماجرای گران شدن قند در تهران ذکر می‌کنند. علاءالدوله حاکم تهران هفده نفر از بازرگانان و دونفر سید را به جرم گران کردن قند به چوب بست. این کار که با تائید عین الدوله صدراعظم مستبد انجام شد اعتراض بازاریان و روحانیان و روشنفکران را برانگیخت. آنها در مجالس و در مسجدها به سخنرانی ضد استبداد و هواداری از مشروطه و تأسیس عدالتخانه یا دیوان مظالم پرداختند. خواست برکناری عین الدوله و عزل مسیو نوز بلژیکی و حاکم تهران و حتی عسگر گاریچی به میان آمد و اعتصاب در تهران فراگیر شد. عده‌ای از مردم و روحانیان به صورت اعتراض به حضرت عبدالعظیم رفتند. مظفرالدین شاه وعده برکناری صدراعظم و تشکیل عدالتخانه را داد. هنگامی که به وعده خود عمل نکرد علما از جمله سیدین سندین آقا سید محمد طباطبائی و آقا سیدعبدالله بهبهانی به قم رفتند و تهدید کردند که کشور را ترک می‌کنند و به عتبات عالیات خواهند رفت. عدهای هم در سفارت انگلیس متحصن شدند.( محمود طلوعی. «زمینه انقلاب». داستان انقلاب. چاپ ششم، تهران: نشر علم، ۱۳۸۴، صص‏۳۹ تا ۱۰۵) حسین بنکدار تهرانی (برادر زاده محمدتقی بکدار تهرانی که به دست ۱۹ تن  از دمکرات‌ها از جمله حیدرعمو اوغلی ترور شد)در این مورد می گوید: «مشروطه که شد همه غذای این متحصنین (در سفارت انگلیس) را عموی من(محمدتقی بنکدار)تدارک دید. متحصنین بدون این کمک‌های مالی که نمی‌توانستند یک روز هم دوام بیاورند. فعالیت سیاسی هزینه دارد. او به پدرم  (علی بنکدار) دستور میداد که خرید کند و به سفارتخانه انگلیس بفرستد.» ( روزنامه دنیای اقتصاد گفت‌وگو با حسین بنکدار تهرانی، یکشنبه ۹ دی ۱۳۸۶) برادر محمدتقی بنکدار تهرانی، مبلغ ۱۴ هزار تومان برنج، روغن، شکر، نان، پنیر، سیب زمینی و پیاز برای متحصنین در سفارت انگلیس می خرد و برای آنها می فرستد. در این خرید ها حاج محمد تقی شاهرودی با ۲‌هزار تومان، حاج علی حبیب پدر سرلشکر زاهدی همدانی با۲هزار تومان، ارباب کیخسرو با ۲ هزار تومان و احمد وفادار پهلوان، حاج علی سر پولکی و حاج علی شالفروش مقداری مشارکت کردند. البته محمدتقی بنکدار تهرانی که یک عمر را بین بازار و سیاست گذراند در اواخر عمرش به بادر زاده اش محمود بنکدار می گوید: «محمود! سیاست کار شما نیست. به دنبال کسب و کار خودتان بروید. من تمام زندگی‌ام را پای سیاست گذاشتم. رفتم و پولم را دادم، آبروی خودم هم رفت. در تاریخ هم بدنام شدم. سیاست کار شماها نیست. از کسب و کار خودتان عقب می‌افتید. در این مملکت سیاست کار بیهوده ایست. سیاست اهل سیاست می‌خواهد. اینجا لندن، پاریس و ینگه دنیا نیست. سیاست برنامه و مطالعه و نقشه می‌خواهد. ما نه مدرسه سیاسی داریم و نه جامعه ای داریم که بتواند سیاست را درک کند. گفت: حرف من را جدی بگیرید. من موهایم را در همین راه سفید کردم. من تجربه ام این است. سیاست به درد شما نمی‌خورد، بروید دنبال کسب و کارتان. اگر کسب و کارتان رونقی پیدا کند میدان سیاست هم به سیاست‌مداران واقعی سپرده می‌شود.»

به هر ترتیب، جنبشی که عامل آن دخالت دولت در قیمت گذاری بود، گسترش میابد و در نهایت، عین الدوله با گسترش ناآرامیها استعفا کرد و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله صدراعظم شد. در اواخردهه ۱۲۵۰،  ایران آبستن مشروطه خواهی است. مظفرالدین شاه با تاسیس مجلس ملی موافقت کرده و مجلس موسسان به سرعت در تهران تشکیل می شود. بیشتر نمایندگان این مجلس موسس از نمایندگان تجار، روحانیون و بزرگان اصناف بازار انتخاب شدند، تا مجلس ملی تشکیل شود.محاصل این اتفاقات مجلسی است با ترکیب جالبی از طبقه های مختلف که نقش بازاریان و اصناف در آن به وضوع پیداست. انتخابات تهران در یک مرحله انجام شد: قاجار و شاهزادگان چهار نماینده؛ زمین داران ده نماینده؛ علما و طلاب چهار نماینده؛ تجار ده نماینده و اصناف ۳۲ نماینده انتخاب کردند. تا ده ماه پس از تشکیل مجلس شورا، شمار روزنامه ها و مجلات از شش به صد عنوان رسیده بود و قصد داشتند تا جامعه ایرانی که سالها گرفتار سلطنت بود را روشن کنند! در گیر و دار این فعالیت های گسترده و شورانگیز بود که مجلس شورای ملی در مهرماه گشایش یافت. همانگونه که پیشبینی میشد، نقش مهم طبقه متوسط سنتی در ترکیب آن اجتماعی مجلس بازتاب یافته بود: از کل نمایندگان ، ۲۶ درصد از بزرگان اصناف بازار، ۲۰ درصد روحانی و ۱۵ درصد از تجار بودند.( شجیعی، نمایندگان مجلس شورای ملی در بیست و یک دوره قانونگذاری، ص ۱۷۶)

جبهه ملی

اهل بازار در تشکیل جبهه ملی(که خود با چندین حزب مرتبط بود) که از جایگاه مهمی در تحولات سیاسی ایران در سال های ۱۳۲۸ به بعد داشتند،  برخوردار بود، هم نقش داشتند. در مهرماه سال ۱۳۲۸ شاه در پی کمکهای آمریکا، برای سفر به آن کشور آماده می شد. یک روز پیش از سفر شاه، جمعیتی از سیاستمداران، دانشجویان و تجار بازار به رهبری مصدق وارد محوطه کاخ شدند تا به نبود انتخابات آزاد اعتراض کنند. (وزیر کشور وقت، قصد داشت تا همزمان با سفر شاه به آمریکا مجلس شانزدهم را متشکل از دست نشانده های درباری براه بیاندازد، نهایتا با این اعتراض، نقشه ها، نقش بر آب شدند و مجلس شانزدهم از قدرتمندترین مجالس پیش از انقلاب تشکیل شد و اساس تاسیس جبهه ملی که به ملی شدن صنعت نفت انجامید بنا نهاده شد) هنگامی که تظاهر کنندگان به حیاط دربار رسیدند کمیته ای دوازده نفره به سرپرستی مصدق، انتخاب کردند تا با هژیر وزیر دربار گفتگو کند. این کمیته که هسته اولیه جبهه ملی محسوب می شد از سه گروه تشکیل می شد. در گروه مرتبط با بازار اشخاصی چون :  سید ابولحسن حائری زاده( متحد نزدیک کاشانی از زمان مبارزات ضد جمهوری خواهی در سال ۱۳۰۳)، مظفر بقایی( حقوقدان تحصیلکرده اروپا، که هواداران زیادی در بین محافظه کاران بازار کرمان داشت) و حسین مکی(کارمند جوانی ازیک خانواده بازاری یزدی و نویسنده کتاب معروف تاریه ۲۰ ساله ایران)حضور داشتند. مکی و بقایی و حائری زاده به منزله طرفداران قوام، به مجلس پانزدهم راه یافته بودند اما از حزب دموکرات کناره گیری کرده بودند تا اعتراضات بازاریان علیه دولت را سازمان دهند. (اریان بین دو انقلاب/ برواند آبراهامیان؛ ترجمه احمد گل محمدی؛محمدابراهیم فتاحی ولیلایی- تهران: نشر نی، ۱۳۷۷ صص ۳۱۰ و ۳۱۱)  مکی و بقایی که با بازار ارتباط خوبی داشتند بعدها حزب زحمتکشان را تاسیس کردند. دیدگاه های حزب را روزنامه شاهد و پس از آن نشریه اعطار منتشر می کرد. ۵ هزار نفر اعضای حزب از سه طریق : «دانشگاه تهران، کرمان(زادگاه باقایی) و مغازه داران کرمانی و عطاران بازار تهران» جذب شده بودند. (همان، ص ۳۱۳)

حزب زحمتکشان که با جبهه ملی رابطه داشت، از پشتیبانی شعبان بی مخ برخوردار بود. شعبان بی مخ که ورزشکاری ازیک محله بدنام تهران بود، به عنوان یک قهرمان مذهبی پیرو سنت حقیقی لوطی گری محبوبیت زیادی در بین طرفدارانش داشت، ولی مخالفان، او را چاقو کشی قلدر قلمداد می کردند.(ص۳۱۴) این حزب ترکیب عجیبی از بازاریانم خرده پای بازار قدیمی تهران و روشنفکران سوسیالیست دانشگاه تهران بود. این دوگانگی، در سالهای بعدی موجب بروزشکاف در حزب شد.

حزب ملت ایران توسط داریوش فروهر(که تا انقلاب اسلامی در جبهه ملی فعالیت میکرد)، از موسسین قبلی حزب پا ایرانیست ایران(به همراه محسن پزشک پور) که عقایدی به شدت ناسیونالیستی، ضد دربار، ضد کمونیست، ضد سرمایه داری، ضد یهود و حتی ضد روحانیون بود، تشکیل شد. الین حزب دیگر تشکیلات سیاسی بود که با جبهه ملی ارتباط داشت، اما عقایدی ضد سرمایه داری در آن حاکم بود.

در همین اثنا جامعه مجاهدین اسلام(که اوایل با جبهه ملی ارتباط مثبتی داشت) را آیت الله کاشانی، خانواده و سه تاجر ثروتمند بازار رهبری می کردند. این جامعه را بیشتر بازاریان، به ویژه روسای اصناف، طلاب و مغازه داران جزء حمایت می کردند. هدف اصلی جامعه مجاهدین اسلام تقویت موضع سیاسی کاشانی بود و اعلامیه های عمومی زیادی به نام بازار منتشر می کرد. این تشکل خواستار اجرای شریعت، لغو قانون غیر دینی رضاشاه، رعایت حجاب، حفظ صنایع ملی و اتحاد مسلمانان در برابر غرب بود. (همان، صص ۳۱۷ و ۳۱۸)

سازمان دیگری که از نزدیک با کاشانی همکاری داشت ولی رسما به جبهه ملی وابسته نبود سازمان کوچک فدائیان اسلامی بود. این سازمان را در سال ۱۳۲۴، طلبه ۲۲ ساله به نام نواب صفوی در تهران تاسیس کرد. فدائیان اسلام که برای مبارزه با تمام اشکال بی دینی ایجاد شده بود، در نخستین اقدام، کسروی نویسنده مشهور غیر مذهبی و مورخ سنت شکن را کشت. قاتلان در یک دادگاه نظامی تبرئه شدند، زیرا هم رهبران مذهبی از آنان پشتیبانی می کردند و هم مقامات حکومتی امید داشتند تا در برابر حزب توده از آنان استفاده کنند.

اما فدائیان اسلام به جای همکاری با حکومت به آیت الله کاشانی(که از حمایت بازار برخوردار بود) روی آوردند و او را در در سازمالندهی اعتصابات بازاریان علیه قوام، گردهمایی های عمومی در حمایت از اعراب فلسطین و تظاهرات خشونت آمیز علیه هژیر (نخست وزیر) یاری کردند. گروه فدائیان اسلام، اغلب از جوانان دارای مشاغل رده پایین بازار تهران انتخاب شده بودند.

بنا براین جبهه ملی دارای دو طیف اصلی بود، طبقه سنتی بازار متشکل از تاجران خرده پا، روحانیون  و بزرگان اصناف؛ و طبقه متوسط جدید ـ طبقه روشنفکر ـ اعضای جناح نخست که زیر نفوذ مدرسان  مکتبها و وعاظ مساجد بودند، اسلام را یک شیوه زندگی ، شریعت را منبع قوانین درست و علما را نگهبانان حقیقی جامعه شیعی می دانستند. اعضای گروه نخست که بعد از انقلاب اسلامی به طرز مشهودی مقابل گروه دوم ایستادند، با تجار بازار پیوند داشتند، در امور تجاری فعالیت می کردند، از اقتصاد آزاد پشتیبانی می کردند و با دخالت دولت در اقتصاد بازار مخالف بودند. اما اعضای گروه دوم به درآمدهای دولتی وابسته بود ، احتکار تجاری را قبیح می دانستند، و دولت را به عنوان نهادی پیشگام نوسازی پرشتاب تحسین می کردند.

این دو گروه حتی در لباس پوشیدن و سلیقه غذا هم با هم متفاوت بودند. در حالی که گروه اول، پیراهن های بلند می پوشیدند و بیشتر در قهوه خانه ها و کبابی ها حضور داشتند، گروه دوم کراوات میزدند و محل تجمعشان در رستوران های جدید به سبک غربی بود. اما سه علاقه و تعهد مشترک، انها را در جبهه ملی جمع کرده بود. مبارزه مشترک علیه ائتلاف دربار و ارتش؛ مبارزهخ با شرکت انگلیسی نفت؛ و عقاید سیاسی و شخصیت فره مند مصدق. نهایتا، این دو گروه عمده، در جریان کودتای ۲۸ مرداد، صف کشی جدیدی را با هم شکل دادند. ( همان، صص ۳۱۹، ۳۲۰، ۳۲۱،۳۲۲)

رونق اقتصادی و تاثیر آن بر روحانیت

نمی توان نقش بازار را در انقلاب اسلامی سال ۵۷ در ایران نادیده گرفت. علاوه بر حمایت های گسترده بازارایان از گروه های انقلابی در دو دهه ۴۰ و ۵۰، بازاریان با ساز و کار خاصی به پیروزی انقلاب اسلامی کمک کردند. در واقع این بازار بود که از رونق اقتصادی ایران در دهه ۴۰ که به دلیلی افزایش قیمت نفت و رونق صادرات آن بود، به طور غیر مستقیم به انقلاب کمک کرد. در آن سال ها، در حالی که همه مشاغل  دیگر تقریبا اتحادیه ها و انجمن های حرفه ای خود را از دست داده بودند ، اصناف تولیدی تجاری بازار همچنان پابرجا و مستقل بود. . این بزرگان صنفی که تشکیلات خود را در برابر اتحادیه های رادیکال دهه ۱۳۲۰ حفظ کرده بودند، می توانستند زمان را به دهه ۱۳۰۰ برگردانند و دوباره بر هزاران شاگرد مغازه، استادکار، کارگر کارگاه و دستفروش جزء شاغل در بازارهای شهری اعمال قدرت کنند.

در جریان تاسیس حزب رستاخیر نیز بازار برای مصون ماندن از سیاست های مصنوعی رژیم، موازی با دانشگاه و نویسندگان که هر یک انجمن و موسسه ای تاسیس می کردند، انجمن «تجار، بازرگانان و پیشه وران» را تاسیس کردند تا دست حزب رستاخیز را از فعالیت در حوزه بازار کوتاه کنند.(همان، ص ۶۲۱)

رونق اقتصادی دهه ۴۰ به سود روحیانیون یعنی یکی از اصلی ترین اقشار مخالف سلطنت بودند هم شد. پیش از آن این قشر عملا حدود ۵۶۰۰ مسجد شهری، شمار زیادی موقوفه، چند حسینیه و شش حوزه علمیه بزرگ ـ در قم، مشهد، تبریز، اصفهان، شیراز و یزد ـ را به صورت غیر متمرکز در اختیار داشتند.  افزایش مساجد، حسینیه ها، موقوفات و… همگی به سبب رونق اقتصادی بود که بازار از آن برخوردار شده بود. به طوری که در اواسط دهه ۵۰ این موسسه های دینی آن اندازه قدرت داشتند که شاید برای اولین بار در تاریخ ایران واعظانی را به طور منظم به محلات فقیر نشین شهری و روستاهای دورافتاده بفرستند. به این ترتیب افزایش قدرت بازار، موجب قدرت یافتن نهادهای مذهبی هم شد. (همان، ص ۵۳۰،۵۳۱،۵۳۲،۵۳۳)

—————

این مطلب، روز سه شنبه، مورخ  ۸۸/۱۱/۴ در روزنامه پول صفحه ۵ به چاپ رسید.

رییس صداوسیما به پارلمان بخش خصوصی احضار شد

بهمن ۳۰م, ۱۳۸۸ No comments

آدم بدجنسی با دندان طلا، کت و شلوار گران‌قیمت، شکم برآمده، بی‌ادب، دروغگو، کلاهبردار، حیله‌گر، زشت‌خو و به معنای واقعی نفرت‌انگیز. این تصویر تلویزیون دولتی ایران از سرمایه‌گذار، کارآفرین و کارخانه‌دار در کشوری است که قصد دارد بار اقتصاد ناکارآمد دولتی را روی دوش بخش خصوصی بگذارد. ۲۰۹۵ روز از ابلاغ بند الف و ۱۳۲۸ روز از ابلاغ بند ج اصل ۴۴ می‌گذرد. مقام معظم رهبری در بند الف فرمان ‌آزادسازی را صادر کرده‌اند و در بند ج حکم به خصوصی‌سازی داده‌اند. ابلاغیه اصل ۴۴ در مجموع حکم به توسعه بخش خصوصی داده اما تلویزیون دولتی ایران که بودجه‌اش از مالیات بخش خصوصی و نفت که ثروتی ملی است، تامین می‌شود از هیچ تلاشی برای درهم کوبیدن تصور مردم نسبت به بخش خصوصی چشم‌پوشی نمی‌کند.

القای تصورات منفی و تزریق نگاه‌های ضد سرمایه‌داری و مالکیت خصوصی از تلویزیونی که با پول مردم اداره می‌شود،‌ منجر به افزایش بی‌سابقه انتقاد فعالان بخش خصوصی به تلویزیون دولتی ایران شده و آنها را به واکنش واداشته است.آخرین اخبار از رایزنی روسای اتاق‌های ایران و تهران با عزت‌الله ضرغامی و درخواست از او برای حضور در میان فعالان بخش خصوصی حکایت دارد.

یحیی آل‌اسحاق دو بار به صورت حضوری از آقای ضرغامی برای حضور در نشست‌های صبحانه یا نشست هیات نمایندگان اتاق تهران دعوت کرده و محمد نهاوندیان درصدد تشکیل گروهی از کارشناسان و اعضای اتاق بازرگانی برای مذاکره با رییس صداوسیما برآمده است.با این حال طیف گسترده‌ای از مدیران اتحادیه‌ها و تشکل‌ها پا را از این موضوع فراتر گذاشته و درصدد تهیه و تنظیم بیانیه‌ای انتقادی خطاب به رییس صداوسیما و جمع‌آوری امضا علیه او هستند.همه اینها در واکنش به تداوم سیاست‌های صداوسیما و اصرار برنامه‌نویسان و برنامه‌ریزان این ارگان دولتی به تزریق نگاه‌های کاملا منفی به فعالان بخش خصوصی صورت گرفته که مصداق بارز آن در سریال«به کجا چنین شتابان» نمود عینی یافته است.نخستین بار اعتراض‌هایی از این دست دو سال پیش در نشست هیات نمایندگان اتاق تهران آغاز شد که طی آن چند نماینده بخش خصوصی در اعتراض به پخش یک سریال تلویزیونی در ماه رمضان که شخصیت اصلی‌اش یک سرمایه‌گذار بدجنس بود، خواستار مذاکره با رییس سازمان صداوسیما شدند.اعتراض آنها انگار به گوش مدیران ارشد تلویزیون دولتی نرسید چه آنکه بعدها روند تولید سریال‌های ضد بخش خصوصی نه تنها متوقف نشد که به شکلی گسترده‌تر، تداوم یافت.

دیدن پسر معتاد، دختر مبتلا به ایدز و فساد اخلاقی مرد پولداری که سراغ زن دوم رفته و خیانت برایش کار زیاد سختی نیست، مرهم درد بی‌پولی و فقر خانواده‌ای پر‌جمعیت است که آخر شب، دور هم پای جعبه جادو می‌نشینند و با دیدن مصیبت‌های نازل شده به پولدارها، خدا را شکر می‌کنند که لااقل بچه‌هایشان معتاد نشدند، ایدز نگرفتند و اگر مرد خانه درآمد خوبی ندارد، لااقل شلوارش دوتا نشده تا سراغ زن دوم برود. چهار، پنج سالی هست که بینندگان، هر شب لا‌اقل در یکی از سریال‌های شبکه‌های سیما، یک پولدار بدبخت یا پولدار فاسد را می‌بینند که چطور با وجود اینکه در خانه دوبلکس و سوبلکس زندگی می‌کند و ماشین شاسی بلند دارد، گرفتار مصیبت است. در چنین فضایی، دیدن مجموعه‌ای نظیر«به کجا چنین شتابان» چیز غریبی نیست.

یحیی آل‌اسحاق، رییس اتاق تهران اندکی پس از ‌آن جریان رویارویی اتفاقی‌اش با عزت‌الله ضرغامی را بازگو کرد و گفت: ایشان در جریان انتقادهای بخش خصوصی قرار دارد و اعلام آمادگی کرده است تا در نشست صبحانه اتاق تهران حضور یابد.پس از آن روابط عمومی اتاق تهران دو بار دیگر خبر از مذاکره و نامه‌نگاری با رییس سازمان صداوسیما داد اما عزت‌الله ضرغامی هرگز در پارلمان بخش خصوصی حاضر نشد.از سوی دیگر اعضای پارلمان بخش خصوصی در اتاق‌های بازرگانی ایران و اتاق‌های شهرستان‌ها نیز نسبت به رویه تلویزیون دولتی در ارایه تصویرهای منفی از سرمایه‌گذاران انتقاد کردند.در نهایت بیش‌ترین انتقادها به سازمان صداوسیما در سی‌ودومین نشست هیات نمایندگان اتاق تهران شکل گرفت، جایی که احمد ترک‌نژاد از رییس اتاق تهران خواست تا عزت‌الله ضرغامی را به پارلمان بخش خصوصی دعوت کند.رییس اتاق تهران در واکنش به صحبت‌های احمد ترک‌نژاد گفت: چند بار با آقای ضرغامی مذاکره و صحبت کرده‌ایم و نامه‌نگاری هم شده است که باز هم این روند را ادامه می‌دهیم تا با صداوسیما به درک مشترکی نسبت به مسایل دست پیدا کنیم.

بخش عمده‌ای از هزینه‌های صدا‌و‌سیمای ایران از محل درآمدهای نفتی و مالیات‌های مردمی تامین می‌شود اما این ارگان دولتی از محل آگهی‌های بخش خصوصی هم کسب درآمد دارد و جالب این است که در اکثر موارد، بخش خصوصی آگهی‌های میان برنامه سریال‌های ضدسرمایه‌داری را تامین مالی می‌کند.

تصویر مخدوش

دیدن پسر معتاد، دختر مبتلا به ایدز و فساد اخلاقی مرد پولداری که سراغ زن دوم رفته و خیانت برایش کار زیاد سختی نیست، مرهم درد بی‌پولی و فقر خانواده‌ای پر‌جمعیت است که آخر شب، دور هم پای جعبه جادو می‌نشینند و با دیدن مصیبت‌های نازل شده به پولدارها، خدا را شکر می‌کنند که لااقل بچه‌هایشان معتاد نشدند، ایدز نگرفتند و اگر مرد خانه درآمد خوبی ندارد، لااقل شلوارش دوتا نشده تا سراغ زن دوم برود. چهار، پنج سالی هست که بینندگان، هر شب لا‌اقل در یکی از سریال‌های شبکه‌های سیما، یک پولدار بدبخت یا پولدار فاسد را می‌بینند که چطور با وجود اینکه در خانه دوبلکس و سوبلکس زندگی می‌کند و ماشین شاسی بلند دارد، گرفتار مصیبت است. در چنین فضایی، دیدن مجموعه‌ای نظیر«به کجا چنین شتابان» چیز غریبی نیست. دیالوگ‌های نقش‌های مثبت و منفی لبریز از تفکرات ضد‌ثروت است. آنچا پسر‌عموی خوب داستان به پسر عموی گمراه خودش می‌گوید که به لقمه نان حلال خودش رضایت دارد و نمی‌خواهد به ثروت(که مثل پسر‌عموی گمراه حتما باید از راه نامشروع کسب شود) برسد. نقش منفی هم فردی عیاش و اهل شرب خمر، قاتل، جنایتکار، حیله‌گر و پولدار است، دارای یک شرکت خصوصی است که به ساخت صنعتی مسکن اشتغال دارد و مافیایی از خلافکاران را دور خود جمع کرده است. پسری معتاد و هرزه که عصمت دختری از طبقه فقیر را لکه‌دار کرده و دختری که قاپ پسری از طبقه متوسط را برای رسیدن به اهداف شوم دزدیده است. پروژه‌های عظیم ساختمانی مرد پولدار در کنار عیاشی‌هایش نمایش داده می‌شود، در حالی که هیچ اثری از کارآفرینی نیست که همین مرد پولدار فاسد انجام داده است. قاعدتا پروژه‌های چند ۱۰ طبقه‌ای و چند ۱۰۰ واحدی، طیف گسترده‌ای از کارگران و تکنسین‌ها را سر کار برده است.

در حالی این قشر از جامعه در مجموعه‌های تلویزیونی این‌طور نمایش داده می‌شوند که کمتر کسی دیده که در مجموعه‌ای تلویزیونی، یک پولدار خوب نمایش داده شود. سرمایه‌داری که با احداث کارخانه‌ای تعداد زیادی از کارگران را سر کار گذاشته است و احیانا، پول کسی را هم بالا نکشیده، نزول نمی‌دهد و کارگرانش از او ناراضی نیستند. فساد در طبقه ثروتمند در حالی در این سریال‌ها به تصویر کشیده می‌شود که لااقل به شهادت صفحات حوادث روزنامه و آمارهای نیروی انتظامی از مناطق جرم‌خیز، اتفاقا فقر محمل وسیع‌تری را برای وقوع جرایم ایجاد می‌کند. برخلاف آنچه در این سریال‌ها نشان داده می‌شود، اکثرا اعتیاد و بیماری‌های خاص (نظیر ایدز و هپاتیت) که خود می‌تواند محل وقوع بزه‌هایی چون دزدی، قتل، تجاوز و… باشد در بین فقرا به خاطر مشکلاتی چون استفاده از سرنگ‌های مشترک به دلیل کمبود امکانات، دزدی و قتل به خاطر تامین هزینه اعتیاد و تجاوز به دلیل نبود شرایط لازم اتفاق می‌افتد.

«به کجا چنین شتابان» تنها یک نمونه است. به طرز عجیبی، همزمان با روی کار آمدن دولت نهم ـ در اواسط سال ۸۴ ـ سریال‌های مناسبتی مسلسل‌وار به ثروتمندان یا همان مرفهان بی‌درد حمله می‌کند؛ سریال‌هایی که اتفاقا عوامل، بازیگران و کارگردان و… آنها زیاد با ثروت بیگانه نیستند. دست کم باید برای تهیه این مجموعه‌ها دستمزد خوبی دریافت کرده باشند!

از پربیننده‌ترین سریال‌ها، سریال‌های مناسبتی هستند که هر شب پخش می‌شوند. در این میان طی یک دهه اخیر، پخش چنین مجموعه‌هایی در سیما رواج بیشتری پیدا کرده است. از بین سریال‌های مناسبتی هم، سریال‌های ماه رمضان مخاطب بیشتری دارند. از یک طرف نسبت به سریال‌های نوروزی مدت بیشتری(۳۰روز و ۳۰ قسمت) دارند و از طرف دیگر مثل سریال‌های مناسبتی دیگر(مثل سریال‌های نوروزی) لزوما طنز نیستند. تقریبا از ابتدای دهه ۸۰ پخش چنین سریال‌هایی آغاز شده و تاکنون هم ادامه دارد، هر چند امسال یعنی در سال ۸۸، روند صعودی آن متوقف شد و آنچنان سریال دندان‌گیری پخش نشد.

صاحبدلان

سال ۸۵ و سریال صاحبدلان به کارگردانی محمد‌حسین لطیفی، آغاز این جریان بود. در این سریال صحاف پیری نمایش داده می‌شود به نام سید‌خلیل، صحاف برادری دارد به نام سید‌جلیل و کل سریال دور این دو شخصیت می‌چرخد. صحاف که عبا به دوش می‌اندازد و مرد متدینی است، در جهت ارشاد برادر خود بر‌می‌آید. داستان آنجا به ثروت مربوط می‌شود که نقش منفی ماجرا، برادر متکبر و مغرور صحاف است. سید‌جلیل تمرکز همه بدی‌هاست. او در برابر توصیه‌های برادر متدین خود به ثروت و دارایی‌های خود تکیه کرده و به هیچ وجه قابل ارشاد نیست. همزمان با این سریال، مجموعه دیگری در شبکه سه نمایش داده می‌شد که اگرچه طنز بود، اما روایت ثروتمندان کلاهبرداری بود که برای دزدی یک گنج به خانه‌ای اجاره‌ای در جنوب شهر تهران و در محله‌ای فقیر‌نشین رفته بودند. در سریال زیر‌زمین، خانواده مرفهی به سرپرستی فرج نمایش داده می‌شود که در برابر خوبی‌ها و درستی کردار خانواده فقیر رفته‌رفته به پلشتی‌های خود پی می‌برند و در جهت اصلاح خود می‌کوشند.

میوه ممنوعه

در سال ۸۶ تیغه تیز پیکان سریال‌های مناسبتی، این‌بار به سمت ثروتمندی سنتی نشانه می‌رود. در مجموعه میوه ممنوعه کارخانه‌داری متدین که به گفته تهیه‌کنندگان سریال آزمایش می‌شود. پسر کارخانه دار، به سبک سایر مجموعه‌ها ناخلف از آب درآمده و از فرصت‌ها استفاده می‌کند تا اموال دیگران را بزخری کند. زمانی که پسر خانواده در حال کلاهبرداری است، پدر پیر خانواده در سن کهولت عاشق دختری جوان می‌شود و دارایی‌های خود را در این راه فدا می‌کند و… در سال ۸۷، تخطئه ثروتمندان به سمت پدری با مکنت نشانه رفت که در مجموعه «روز حسرت» از پسر خود غافل است. در خوابی که مادر پسر دیده، پدر متدین خانواده که با مکنت هم هست، در برزخ گرفتار شده است، پدر از این خواب نگران می‌شود و سرگرم جست‌وجو در حساب و کتاب اموالش می‌شود، اما در نهایت گناه خود را در نظارت نکردن صحیح به کار پسرش می‌یابد؛ پسری که به خاطر هوس‌بازی زن خوب خود را رها کرده و به عشق زن دیگری گرفتار شده است و حالا پس از مرگ زن اولش، دچار عذاب وجدان شده و…

صرف‌نظر از سریال‌های مناسبتی، در سریال‌های پر‌مخاطب اخیر نیز ثروتمندان جایگاهی شبیه به سریال‌های مناسبتی داشتند. در مجموعه یوسف پیامبر(ع) به کارگردانی فرج‌الله سلحشور، تمامی ثروتمندان در مقابل یوزارسیف قرار گرفتند، هر چند طرح این داستان از قرآن کریم اخذ شده است، اما با حواشی‌ای که به آن افزوده شده بود امروزی به نظر می‌رسید، آنجا که یوزارسیف به فقرا بشارت می‌دهد که آمده تا جای دانه درشت‌ها را با فقرا عوض کند و بر‌حسب اتفاق، همگی نقش‌های منفور و زشت این سریال را ثروتمندان آن روزگار تشکیل می‌دادند؛ ثروتمندانی که از ظهور پیامبری جدید به شدت ناراحت هستند. در سریال ترانه مادری، دیگر سریال پرمخاطب اخیر نیز، دایی کارخانه‌دار و ثروتمند، به همراه همسر پول‌دوست و پدر زن ثروتمند خود، قصد بالاکشیدن ثروت خواهر‌زاده‌های یتیمش را دارد، دایی که با خانواده‌ای ثروتمند وصلت کرده بود و تمام تلاشش را کرد تا از ثروت دو برادر یتیم بهره‌مند شود. نگاهی اجمالی به مجموعه‌های تلویزیونی نشان می‌دهد که دیدگاهی ضد‌سرمایه‌داری در بین نویسندگان و کارگردانان سیما در حال قوت گرفتن است، این در حالی است که بر اساس نظرات مقام معظم رهبری، سیاست‌های اصل ۴۴ و جایگاه کارآفرینان که قاعدتا از قشر متمول جامعه نیز هستند در قوانین کشور به وضوح تعیین شده است. طبیعتا دولت به تنهایی نمی‌تواند برای تمام متقاضیان اشتغال‌زایی کند و بخش عمده‌ای از اشتغال‌زایی در کشور را کارآفرینان بر عهده دارند.

————–

این گزارش در صفحه ۵  روزنامه پول، مورخ ۸۸/۱۲/۱ به چاپ رسید.


برای مرد بدون تصویر

بهمن ۲۴م, ۱۳۸۸ No comments

ریز می نوشت، شاید ۳۰ برگ دست نویس من، برابر با یک صفحه دست نویس او بود. برای من که دائما در حال بالا پایین پریدن و رفت آمد و پای پنجره برای سیگار کشیدن و…هستم، سوال برانگیز بود که چطور یک انسان می تواند، چند ساعت بدون کوچکترین حرکتی بنشیند و یک کتاب قطور را مطالعه کند.وقتی پای کامپیوتر می نشست، اطمینان داشتم که این نگاه خیره به مانیتور، عاقبت چیز دندان گیری از آن خارج می کند.

توجه: این نوشته را فقط در مورد شخصیت صادقی، بدون در نظر گرفتن گذشته، فعالیت ها، روابط و… نوشتم.

این روزها خبر بازداشت های شبانه چیز غریبی نیست.  خیلی از بازداشتی ها از همکاران مستقیم و غیر مستقیم هستند. هر کسی بازداشت می شود، در وبلاگ ها و سایت ها، یادداشت، یادبود است که برایش می نویسند، اما یک خبر؛ زنگ زده بودم به دوستی تا شماره تلفنی بگیرم و خبر بازداشت «فواد صادقی» راشنیدم.

اسم صادقی شاید برای خیلی ها غریب باشد. خیلی ها هم که او را می شناسند، به نیکی یا بدی از او یاد می کنند. آغاز آشناییم با فواد صادقی به پلمپ دفتر سایت بازتاب بر می گردد. زمانی بود که بعد از تعطیلی روزنامه هم میهن، با محمد رهبر در شهروند امروز که تازه در حال پا گرفتن بود فعالیت می کردیم.

هنوز در تحریریه هم میهن مستقر بودیم. پیشنهاد سوژه داده شد و سراغ صادقی رفتم. شماره ش را با زحمت گیر آوردم. زنگ زدم و با خوش رویی جواب داد. برایم مدیر سایت بازتاب دقیقا یک علامت سوال بود!

بعد از پرونده پلمپ بازتاب، هر از چندی که سوالی داشتم به صادقی زنگی می زدم و البته اگر کمکی از دستش بر می آمد، راهنمایی می کرد. تا اینکه، پاییز سال گذشته، توفیقی حاصل شد و با راه اندازی سایت آینده با صادقی همکار شدم.

مهندس فؤاد صادقی، مؤسس سایت‌های «بازتاب» و «آینده‌نیوز» عصر روز چهارشنبه ۲۱ بهمن از سوی نیروهای امنیتی دعوت شد و پس از حضور به همراه مأموران در دفتر سایت «آینده»، بازداشت شد. گفتنی است مأموران مراجعه‌کننده رفتار مؤدبانه‌ای داشتند. وی همچنین غروب پنجشنبه تماس کوتاهی با خانواده خود داشته است.

مهندس فؤاد صادقی از اعضای فعال بسیج دانشجویی امیر کبیر و مؤسس تشکل کانون اندیشه دانشجوی مسلمان در این دانشگاه بود که در اوج فعالیت گرایشهای لیبرالیستی در دانشگاه ها با استفاده از حضور پررنگ روحانیون برجسته ای چون حجج اسلام هادوی، پارسانیا، جعفریان، واعظی و …نقش برجسته ای در دفاع منطقی و عقلانی از تفکر دینی و انقلابی ایفا کرد.

لازم به ذکر است وی از خانواده معظم شهداست و برادر وی شهید فرید صادقی از شهدای دفاع مقدس می‌باشد.

با بازداشت صادقی و درخواست برخی مراکز مسوول، عملاً فعالیت های سایت آینده از ساعت ۲۰ روز چهارشنبه ۲۱/۱۱/۸۸ به حالت تعلیق درآمده است.

برای من کارآموز روزنامه نگاری، که زندگی خودم و اطرافیانم آنقدرها پیچیده نیست….سخت است که از مردی بنویسم که از او حتی یک عکس در سایت ها نیست! صادقی را نمی شود با بقیه مقایسه کرد.  خیلی ریز می نوشت، شاید ۳۰ برگ دست نویس من، برابر با یک صفحه دست نویس او بود. برای من که دائما در حال بالا پایین پریدن و رفت آمد و پای پنجره برای سیگار کشیدن و…هستم، سوال برانگیز بود که چطور یک انسان می تواند، چند ساعت بدون کوچکترین حرکتی بنشیند و یک کتاب قطور را مطالعه کند.

وقتی پای کامپیوتر می نشست، اطمینان داشتم که این نگاه خیره به مانیتور، عاقبت چیز دندان گیری از آن خارج می کند.

آرامش ترسناکی در صدایش بود و نگاهش گویی در حال خواندن ذهن تو بود! پیشبینی هایش معمولا درست از آب در میامد و به چیز خاصی معتاد نبود. منظورم چای یا سیگار و نسکافه و…ست. می نشست و می خواند و می خواند و دست آخر، می نوشت. نگاه ترسناکش، احتمالا قاتل جان خبرسازان ناشی بود. همیشه گافی از خبرها می گرفت که طرف را آچمز می کرد.

زیاد می دانست و اگر با پدیده جدیدی رو برو می شد، همان غول ترسناک و آرام، که آرامش تمام نشدنی ش به آرامش پیش از توفان می ماند، مثل یک بچه ـ با همان شور و هیجان ـ دنبال فهمیدن می گشت.

نظم و وقت شناسی ش هم باور ناپذیر بود. کمتر روزنامه نگاری دیدم که ساعت ۸ صبح سر کارش حاضر باشد. این آقا که ساعت ۸ صبح سر کار بود، دفتردار نبود. مدیر سایت بود. اما ساعت ۸ صبح تا شب حاضر بود.

شاید بعضی ها با آدم های اهل تزویر مواجه شده باشند. از آنها که پیشانی داغ کرده دارند و… اما تا بحال ندیدم، اذان بگویند و فواد کارش را زمین نگذارد و آماده رفتن به مسجد نشود. ظهر ها اگر مسجد نمی رفت، گوشه دفتر سجاده ای پهن می کرد و نمازش را همانجا بی سر و صدا و آلارم دادن می خواند.

در کارش هم مقید بود که خبرش به کسی آسیب نرساند. یکبار مثل اینکه گزارشی نوشته بود، به کسی آسیب خورده بود. طرف زنگ زده بود و شکایت می کرد. دوستان می دانند، که اگر طرف شاکی ارگان یا سازمان عریض و طویل دولتی یا گردن کلفت نباشد، به این سادگی ها جوابیه و توضیح منتشر نمی کنند. اما به خاطر همان شکایت، سریع توضیحی تهیه کرد و پوزش هم خواست.

جنس مخاطبش را خوب می شناخت. همیشه آخر وقت کامنت ها را می خواند، واقعا می خواند. کامنت مخاطبان برایش ارزش داشت و واقعا به آنها توجه می کرد.

در پیچ و خم قراردادهای کاری و روابط و ضوابط، چیزی هست به نام «معرفت» من که چندسالی هست که در مطبوعات کارآموزی میکنم. کم آدم ندیدم. فواد از آن با معرفت ها بود. شاید همین معرفتش هم باعث شد که این چند خط را بنویسم.

هم معرفت داشت، هم خاص بود. هم اینکه خار چشم بعضی ها بود، کفایت می کند که کم کسی نبود. که سایتی که با دو نفر آدم اداره می شد، شده بود خار چشم بعضی از سایت ها با بودجه های میلیاردی، که تیتر یکشان را بکنند «آینده به فلان جا وصل است»، «آینده فلان می کند» و…

خیلی از اصلاح طلبان، از صادقی دل خوشی ندارند. حق هم دارند، از آنچه گذشته که خبر نداریم. اینها را هم ننوشتم که بگویم صادقی اصلاح طلب بوده یا … می خواهم بگویم صادقی خاص بود.

هر چه بود، کارهای ماندگاری کرد. فراموش نکنیم همین یک سال اخیر، چشم منتقد آینده چه کارهایی ارایه داد. با خط و ربط و گذشته صادقی و ارتباطاتش و…. هیچ کاری ندارم. اما به نظرم، کارش تک بود. از آنها بود که پایین کارش را امضا می کرد.

در چند ماه گذشته ظاهرا تلاش گسترده ای شروع کردند که انگ هایی به صادقی بزنند، که فکر نکنم کسی آن ها را باور کند. صادقی واقعا منتقد دولت احمدی نژاد بود. دقت بفرمایید، منتقد احمدی نژاد بود، نه معاند، نه برانداز و….

ظاهرا بعضی از سایت ها چیزهایی نوشتند. با دوستانش تماس گرفتم، ظاهرا خیلی مودبانه بازدداشت شدند و با خانواده هم تماس گرفتند. خب، البته وقتی یک سایت خبری، در کمتر از دو ماه فعالیت به  یکی از ۱۰۰ سایت پر بیننده ایرانی تبدیل شود، معلوم است کسی که از روند کارها مطلع نیست، تصور کند که یک تیم حداقل ده نفری پشت کار هستند. شاید برایتان باور پذیر نباشد، اگر بدانید، سایت آینده با دو نفر بروز می شد و تمام سرمایه اش هم یک دفتر کار بود.

انشالله، هرچه زودتر همه بازداشتی ها آزاد شوند و صادقی عزیز هم دوباره پشت میز کارش برگردد، تا در هیاهوی شایعات و تحلیل های عجیب و غریب، کارهای خاصش را دوباره بنویسد.

برای خانواده ایشان و دوستانشان، به خصوص باقی کارکنان سایت آینده هم آرزوی صبر دارم.